شخصيت درست و شخصيت كاذب از نظر عرفان (قسمت دوم)
كلمه كاذب از كذب مى آيد كه به معنى افترا، ناحق، ناصواب و كلمه متضاد آن يعنى صدق و صواب است، و مكذّب كسى است كه تهمت ناروا و يا دروغ به كسى نسبت دهد. شخصيت حقيقى هر كسى آن چيزى است كه منعكس كننده واقعيت درونى آن فرد مى باشد، به تعاريف فوق مى توان انسان مكذّب را كسى دانست كه تكذيب كننده حقيقت است و لذا براى اثبات نظرات خود مجبور به انتخاب راه ناصواب و يا تهمت زدن و يا دروغگويى مى شود.
بطور يقين هر انسانى از آنچه كه در درون او مى گذرد واقف است هرچند كه ممكن است خلاف آن را در بيرون نشان دهد، كرّارا از بنده سوال مى شود كه ما نمى دانيم حال واقعيمان چيست؟ و بنده عرض مى كنم كافيست به خوابهايتان توجه كنيد، زيرا خواب دريچه نشاندهنده آن واقعيتى است كه در درون جريان دارد، براى مثال اگر خشونت هاى بيرونى را به درونمان راه دهيم مسلما اثرات آن خشونتها در خواب ما منعكس شده و خوابهاى آشفته خواهيم داشت.
اين جهان كوه است و فعل ما ندا
سوى ما آيد ندها را صدا
بطور يقين زندگى يك انسان مكذّب هميشه در هاله اى از شك و ترديد و ابهام و دلهره قرار خواهد داشت. ما در كلام خداوند رحمان بطور آشكار ترسيم وحشتناك يك انسان مكذب و يا انسانى كه همواره حقيقت را تكذيب مى كند را مى بينيم، آسيبهایی كه يك فرد مكذب به خود و شخصى ديگر و يا جامعه اى مى زند بعضاً غير قابل جبران است. قبلاً عرض شد كه آدرس وجود يك معيار واقعى كه نشان دهنده تفاوت بين حقيقت و كذب است در كلام خداوند و اولياء خداوند و عرفا موجود است كه بطور مختصر از نظر عرفانى بيان مى كنم.
هر امرى كه انسان را از واقعيت و حقيقت دُور سازد و سبب گردد كه به ديگران صدمه وارد شود خلاف شئون انسانى تلقى مى شود، زيرا آنكسى كه حقيقت را منكر مى شود و ناراستى را جايگزين راستى مى نمايد محكوم به نتايج اعمال نادرست خود مى باشد.
قبلا هم عرض نموده ام كه هيچگاه كسى كه سوار بر اسب خيالى مى شود به مقصد واقعى نخواهد رسيد، ممكن است شخصى با تهمت زدن و دروغگوئى به اميال خود برسد، ولى دير نخواهد پائيد كه حقيقت بنوعى آشكار گشته و او رسوا خواهد شد.
از نظر عرفان كوتاهترين و مستقيمترين راه براى دريافت حقايق ماورائى همانا صدق و راستى است. و اگرچه انسان مكذّب در خيال خام خود تصور مى كند كه با دروغگويى و انجام راههاى نادرست زودتر و يا سريعتر به مقاصد خود خواهد رسيد، ولى زهى خيال باطل كه شبح سياه آن اعمال بر زندگى او چنان سايه مى افكند كه آرامش و آسايش را از او سلب مى نمايد.