عشق از نظر عرفان (قسمت چهارم)
بطور يقين عشق زمانى رخ مى دهد كه عاشق صورت معشوق را ببيند، و يا آنكه معشوق در طرفة العين براى لحظه حجاب از رخ بر كشد و عاشق با دیدن رخ معشوق شيفته آن گردد. در عرفان رويت معشوق به همين تعبيردر اصطلاحات عرفانى عشق از لشكريان خداوند قلمداد مى شود (العشق جنود الله) منظور از اينكه عشق همچون لشكر خداوند است چيست؟ در حملات نظامى نقش لشكر مشخص است، گاهى حملات نظامى منظم است و گاهى حملات نظامى غير منظم است. لشكر عشق به جان عاشق براى تصاحب قلب او از نوع لشكركشى نامنظم است یعنی غافلگير كننده است، بنحوى كه عاشق در نهايت تحير خود را اسير لشكريان معشوق مى بيند و بر اثر همين تحير به حالت مستى و سكر مى افتد.
اهل لغت در مورد كلمه عشق گويند كه كلمه عشق از عَشقه است و عشقه گياهى بدون ريشه است به نام لبلاب، چون بر درختى بپيچد آن را خشك مى كند، لشكر عشق با جان عاشق نيز چنين مى كند و تمام هويت را در بر مى گيرد و ريشه (من) را مى خشكاند و آنچه باقى مى ماند فقط معشوق است.
حضرت حافظ فرمايند
دلا طمع مَبُر از لطف بى نهايت دوست
چُو لاف عشق زدى سر بباز، چالاك و چُست
عشق از جان عاشق در برابر ناملايماتى ها، سختى ها، غمها موجودى مقاوم مى سازد و چون لشكرى قوى و چيره دست بر تمام سختى ها فائق مى شود.
اگر غم لشكر انگيزد كه خون عاشقان ريزد
من و ساقى به هم تازيم و بنيادش براندازيم
معنى بيت فوق آنست كه هيچ امر دنيوى نمى تواند كمر عاشق را خم كند.
يكى ميل است در هر ذره رقاص
كشد آن ذره را تا مقصد خاص
گفته مى شود كه در عشق مجازى عاشق چنان مستغرق معشوق خود مى شود كه از ديدن بعضى حقايق كه دليل نقصان باشد غافل مى شود (اصطلاحا مى گويند عشق آدم را كور مى كند)
در عشق حقيقى و معنوى اولا معشوق در كمال كامل است و دوم بر اثر عشق الهى به بيدارى دل و روشنايى باطنى مى رسد.
ادامه دارد…