درخت نيك و درخت پليد از منظر عرفان (قسمت آخر)
اگر به آغاز زندگى يك انسان از مرحله تولد و نوجوانى و جوانى و ميانسالى و كهنسالى و مرگ توجه كنيم در مى يابيم قدمهاى انسان در دوران رشد بسيار تُند و محكم است و با رفتن بسوى كهنسالى قدمهاى انسان سُست و نااستوار مى گردد، گوئيا انسان در دوران جوانى زندگى را با شتاب طى مى كند و انسان كهنسال به آهستگى قدمهاى آخر را مى زند، جوان از خود مى پرسد زندگى چيست، ماجراجويى و كشف زندگى و ميل به داشتن ها آغاز مى شود ولى فرد كهنسال با تالم خاطر مى گويد زندگى چه زود گذشت، تا آمديم بدانيم زندگى چيست بايد آنرا ترك كنيم. افسوس قدر جوانى را ندانستيم و عمرمان را بيهوده گذارنديم، اما جوان هيچگاه به فكر دانستن قدر جوانى نيست زيرا آنرا پايدار مى داند.
بنظر بنده تولد و مرگ دو پديده طبيعى در حيات بشرى هستند، پديده اى كه براى تمام موجودات رخ مى دهد، و ما بهيچ وجه نمى توانيم از بروز پديده ها جلوگيرى كنيم، زيرا از كنترل ما خارج است، اما آنچه بين تولد و مرگ وجود دارد و ما آن را زندگى مى خوانيم در كنترل ماست، بنابراين بيش از آنكه براى يك تولد شادى كنيم و براى مرگ عزيزى سوگوارى كنيم، بايد به واقعيت بين تولد و مرگ كه زندگى نام دارد توجه نمائيم.
درخت نيك و يا راستى و درخت پليد و ناراستى با دو پديده تولد و مرگ شكل نمى گيرد، بلكه با نحوه حركت زندگى و جهتى كه زندگى به آن سوى مى رود شكل مى يابد، نوع نگاه ما به زندگى و انتظارات ما در زندگى و قبول واقعيتهاى تلخ و شيرين زندگى، قبول مسئوليت ما در مقابل آنچه انجام داده ايم و يا مى دهيم سازنده و شكل دهنده مقصد ما خواهد بود.
انتخاب ما در زندگى مسير زندگى ما را مى تواند كاملا بسوى راستى و يا ناراستى بكشاند. تصميم با ماست كه زندگى توام با آرامش و مهر ومحبت داشته باشيم و يا زندگى توام با نااآرامى را براى خود رقم بزنيم.
ريشه درخت نيك از علم و آگاهى و كشف حقايق معنوى درون خود و محبت به مردم و ده ها اخلاق نيكوى ديگر تغذيه مى كند و ريشه درخت پليدى از جهل و ظلم و عدم احسان و محبت به مردم و ده ها اخلاق نادرست تغذيه مى كند.