مدتى است احساس ناآرامى مى كنم و علتش را نمى دانم؟
پاسخ : ناآرامى درونى علل مختلفى مى تواند داشته باشد و هر انسانى بهتر از ديگران مى داند كه علت و يا علل ناآرامى درونى او ناشى از چيست، ولى شايد هر كسى نداند كه چگونه با اين ناآرامى مقابله كند.
در اينجا بطور مختصر به چندين عامل ناآرامى درونى اشاره مى كنم: شكست هاى عاطفى، انتظارات زياد از ديگران، عدم رضايت از شرايط زندگى، اختلافات خانوادگى، عدم قبول واقعيتهایی كه تغيير پذير نيستند، عدم اعتماد به نفس، داشتن افكار منفى، داشتن آرزوهاى محال، حسادت به ديگران، منفى گرايى، عدم رابطه درست با اطرافيان، شك و ترديد، داشتن چندين شخصيت متفاوت، عدم ايمان واقعى، داشتن ترس از دست دادن، دلشوره و اضطراب. مسلما اين ليست كامل نيست، زيرا هر انسانى خود يك جهانى در درونش دارد.
براى آنكه علت ناآرامى خود را بدانيم كافيست منصفانه خود را محاسبه و نقد كنيم زيرا هر چيزى بدون علت رخ نمى دهد، منتهى در زمانى آن عواملى كه سبب ناآرامى مى شود به نقطه انفجار مى رسد، گوئيا انباشته اى از نارضايتى سر باز مى كند و انسان را به انزوا مى كشاند.
بنظر بنده يكى از مهمترين علل ناآرامى درونى آنست كه ما هيچگاه فرصت براى شناختن خود نگذاشته ايم و در نتيجه خيلى از مسائل بدون آنكه بررسى شود باقيمانده و يا مجهول میمانند، رجوع به خاطرات گذشته و كاستيها و كمبود ها از علل ديگر ناآرامى مى باشد، گوئيا ما نمى توانيم از گذشته با تمام فراز و نشيبهاى آن عبور كنيم، از گذشته بايد درس گرفت ولى نبايد در آن زندگى كرد، زيرا نُو بودن را از بين مى برد، بطور مسلم ما در گذشته تصميماتى گرفته ايم كه در حال حاضر خاطر ما را آزرده مى كند و ناآراممان مى كند، بنابراين بايد قدرى مهربانتر با خود رفتار كنيم، زيرا هر كدام از ما در گذشته اشتباهاتى داشته ايم، ولى اگر از آنها درس نگيريم امكان تكرار آنها وجود دارد، بنابراين ما هميشه در افسوس زندگى خواهيم نمود، مورد ديگرى كه سبب ناآرامى مى شود تلقين افكار منفى به خود است، اين افكار منفى اجاز نمى دهد كه ما سر پا شويم و هميشه ترس و دلهره با ما خواهد بود، علت ديگر نارآمى وابستگى شديد به چيزهاى است كه در اصل ارزش تعلق خاطر داشتن را ندارد و نهايت آنكه تقويت نيروى معنوى سبب آرامش دل مى شود، خوب است از قوه و نيروى ايمان بطور حقيقى در زندگى بهره ببريم.