حجاب از نظر عرفان (قسمت سوم)
عرض شد كه حجاب عبارت از آن است كه بين عاشق و معشوق پرده اى قرار گيرد كه عاشق از فيض ديدن معشوق محروم گردد، در چنين حالتى گاهى حجاب مى تواند معارف ذهنى انسان باشد، چه بسيار كسانى كه در سير و سلوك داراى حالاتى شدند و چنين تصور كردند كه به مقام عرفانى و يا مرتبه اى روحانى رسيده اند و خود را از كاملان پنداشته اند، حال آنكه در سير و سلوك عرفانى ما هيچگاه پايانى را متصور نمى شويم، و تمام زيبايى طريقت در همين نكته ظريف نهفته است.
از نظر عرفانى سالكين داراى مراتبى هستند، آنكه در ابتدای راه است آرزو دارد كه به انتهاى راه برسد، آنكه در ميانه راه است ذوق زده به پايان راه مى نگرد و آنكه تصور مى كند كه به پايان رسيده است و به تمام معارف روحانى دست يافته است، كار خود را خاتمه يافته مى داند، حال آنكه هر سه گروه از اين سالكين مبتلا به حجاب بودن كاذب دچار شده اند.
در صورتى كه سالك حقيقى در هر مرحله از سير و سلوك با حجابى روبرو مى شود، و با شوق به اميد وصال آن سختى را طى مى كند و آنقدر اين بالا و پائين رفتنها ادامه خواهد داشت تا به مقام قلندرى نائل گردد و از آنزمان كار سالك قلندر با حجابهاى سخت و يا ضخيم نيست بلكه او با حجابهاى روبرو مى شود كه بسيار ظريف و لطيف هستند، اين مرحله بسيار سختر از روبرو شدن با حجابهاى ضخيم است، نام اين حجاب ها، حجابهاى نورى است، ديگر از ظلمت و حجاب ضخيم كه بر ديدگان اهل دنيا وجود دارد خبرى نيست، هر قدم كه قلندر بر مى دارد با حجابى نورى روبرو مى شود،
حافظ اشاره زيبائى دارند، مى فرمايد:
حجاب چهره جان مى شود غبار تنم
خوشا دمى كه از اين چهره پرده بر فكنم
معنى حجاب چهره جان، حجاب نفس (نفسانيات) نيست بلكه منظور حجاب ديدن خود در محضر حضرت معشوق است،
چنانچه باز حضرت حافظ فرمايند:
حجاب راه توئى حافظ از ميان برخيز
خوشا كسى كه در اينراه بى حجاب رود
ادامه دارد…