حجاب از نظر عرفان (قسمت آخر)
قبلا عرض شد هر امری که مانع رویت و یا ادراک حقیقت شود حجاب نامیده می شود. انسان می تواند برای رفع موانع دو کار انجام دهد، اول آنکه بدنبال پیداکردن راهی باشد که از این حجابی که سبب تیرگی باطن او شده رها شود، دوم آنکه راهی را بسازد که از حجاب خارج شود. در هر دو صورت سالک باید حقیقتا به آنچه حجاب اوست معرفت پیدا کند، آنرا بشناسد آنگاه راه برون رفت از آن حجاب آسان خواهد بود، متاسفا اغلب ما با ظرافت های حجاب بویژه حجاب نورانی آشنا نیستیم و یا وجود حجاب را منکر هستیم. مثال بزنم، وقتی بیمار نزد پزشک می رود باید به علت مشکل خود آشنا باشد، ناراحتی قلبی دارد ویا کلیه هایش درد می کند، بهرحال بیماری علائمی دارد.
طبیب عشق مسیحی دم است و مشفق لیک
چُو دَرد در تو نبیند که را دوا بکند
هر انسانی که اهل سیر و سلوک باشد حتما دارای حجاب و یا حجابهایی است و اتفاقا بدلیل آن حجاب و یا حجابها دلش بدرد آمده که راهی پیدا کند که حقیقت را یا ببیند و یا ادراک نماید.
حضرت حافظ هر دو راهی که در بالا عرض شد را در بیت فوق و بیت زیر بیان فرموده اند:
راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد
شعری بخوان که با او رطل گران توان زد
باز تاکید می کنم که قبول وجود حجاب برای سالک اهمیت فوق العاده ای دارد. بعد از قبول حجاب، موضوع اراده و عزمی راستین برای رفع حجاب ضروری است و انتخاب هر یک از دو راه فوق با سالک است، یا راهی بسازد و سازی بزند که با بشود با آن رطل گران زد و از تیرگی خارج شد و یا آنکه مدد گیرد و از شب سیاه به روز سپید برسد.
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود
از گوشه ای برون آی ای کوکب هدایت
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
زِنهار زین بیابان وین راه بی نهایت