تعریف (من) از منظر عرفان (قسمت سوم)
وقتی ما از کلمه من بعنوان یک واحد حقیقی صحبت می کنیم بدون شک داریم از قالب و یا قاب من دفاع می کنیم، گوئیا تعریف و یا معرفی (من) بدون قالب و یا قاب بی معنا می شود، حال آنکه آنچه مرا بی هویت کرده است همین اسارت در قالب و قاب است، اگر قبول کنیم که تمام آنچه که ما به من نسبت می دهیم ( مانند ثروت من، زیبایی من، شهرت و یا قدرت من) مجازی و فانی هستند، آغازی خواهد بود که به یک تعریف واقعی از من برسیم، و در مرحله بالاتر و عالیتر این من واقعی را بسوی من برتر که در واقع خویشتن خویش است سوق دهیم، اما متاسفاً اکثر ما درگیر همین قالب ها و قاب ها هستیم، قفسی که ساخته من کاذب است که اتفاقا خیلی هم آنرا واقعی می پنداریم. مانند کودکی که عروسک خود را خیلی واقعی می بیند و با او مانند یک موجود زنده رفتار می کند. اگر عروسک کودک را از او بگیرید گریه خواهد کرد، زیرا او آن عروسک را موجودی زنده و همبازی و همدم خود می داند، بهمین وجه اگر به کسی که وابسته به من کاذب است بگوئید که آنچه به نام من می شناسی و خود را معرفی می کنی کاذب است و باید بسوی من حقیقی رو آوری ناراحت خواهد شد.
بنظر بنده انسان با وابستگی به من (خود غیر واقعی) بزرگترین شانس و عالیترین موقعیت شناخت خود واقعی را از دست می دهد. هویت واقعی یک انسان نمی تواند بر اساس کذب شکل بگیرد، وقتی من هیچ شناخت واقعی از خود ندارم، مسلماً هیچ شناخت واقعی از آنچه در اطراف من می گذرد هم نخواهم داشت. من کاذب یک دیوار بسیار بلند بین من و حقیقت بوجود می آورد، دیواری که حتی شانس ارتقا و یا صعود به آن را غیر ممکن می سازد، یک انسان آنزمانی می تواند به حقیقت برسد که این دیوار خراب شود.
گنگره ویران کنید از منجنیق
تا رود فرق از میان این فریق
تا زمانیکه این دیوار وجود دارد، خود پرستی، خود برتر بینی و ده مرض دیگر وجود خواهد داشت و حقیقت همواره بر انسان پوشیده خواهد بود، مانند گنج سربسته ای که هیچگاه کشف نشده باشد.