غالب و مغلوب از نظر عرفانى چيست؟
تصور مى كنم كه معنى لغوى غالب و مغلوب معلوم است، بهر حال تحت شرايطى يكى برنده است و يكى بازنده، در مسابقه كُشتى يكى بر حريف خود غالب مى شود و ديگرى مغلوب مى گردد، اما از نظر عرفانى در مسابقه زندگى كه بيشتر بر اساس مقايسه كردن، حسادت كردن و اينگونه مسائل غالب و مغلوب هر دو فريب خورده هستند، زيرا بقول معروف دست بالاى دست بسيار است، و در نگاهى ديگر اگر غالب را قوى تصور كنيم و مغلوب را ضعيف بدانيم، در آنصورت غلبه قوى بر ضعيف مى تواند هم مثبت باشد و هم منفى، مثبت از آنجهت كه فرد قوى تمام مهارت هاى لازم را (مثلا در فن كُشتى) فراگرفته و بر حريف ضعيف پيروز مى شود، و منفى از آنجهت كه فردى با استفاده از قدرت و يا ثروت و زور خود حق ضعيفى را پايمال كند در چنين حالتى اين عمل ظلم محسوب مى شود.
اما از نظر عرفانى موضوع غالب و مغلوب داراى تعابيری كه در نزد عموم دارد نيست، شايد مثالى كمك كند تا منظورم را بتوانم روشنتر عرض كنم، تمام اعضاء و جوارح ما مغلوب مركز تصميم گيرى يا قوه عقل هستند، در اينحالت هريك از اعضاء و جوارح ما كار مخصوص خود را انجام مى دهند، قلب يكنوع، كليه يكنوع، چشم يك نوع، گوش يك نوع، بهمين ترتيب هر يك از اعضاء و جوارح ما تابع مركز دستور دهنده هستند بنوعى مغلوب هستند، از ديگاه عرفان، روح و دستورات روح غالب بر وجود است (البته براى انسانى كه به روح متعالى ايمان داشته باشد) بعبارتى ما اراده الهى را بر اراده شخصى غالب دانسته و خود را مطيع اوامر عالم امر مى دانيم نه عالم مادى، بهمين جهت گفته مى شود آنكه روحانيت او بر عالم جسمانى او غالب است به بهترين روش دنياى مادى خود را مغلوب خود مى كند، و هيچگاه اسير عالم مادى نمى شود.