يقين و مراتب ان از منظر عرفان (قسمت اول)

بيشك يكى از معضلات انسان در زندگى شك و ترديد و گمان است، شك و گمان و ترديد متاسفاً نقش پررنگى در زندگى ما دارد، شك به همكار، به اعضاء خانواده، به دوست به فاميل را به گمان بد در مورد همه چيز و همه كس اضافه كنيم، آسايش و آرامش از ما سلب مى شود، و از آنطرف چه زيبا و موثر و نيكوست كه در مورد آنچه كه مى خواهيم انجان دهيم هيچ شك و ترديد و گمان بدى نداشته باشيم، بنده بطور روزانه ايميلهایی دريافت مى كنم كه هر كدام سمت و سوى خاصى دارند و در مواقعه بسيار مسرور كننده است و باعث فرح روحى حقير مى شود و در مواردى هم مايه تاسف بسيار مى گردد، بنده روانشناس و يا روانپزشك نيستم و حتى كتابى هم در اينمورد نخوانده ام زيرا روانشناسى و روان درمانى علمى تخصصى است، اما گاهى مورد مشورت قرار مى گيريم كه درخواست راهنمايى مى شود. يكى از اين موارد كه بسيار هم تاسف انگيز بود شك و سوءظن به همسر بود كه تصور مى شود كه خيانتى در كار است، كوتاه آنكه بعد از كلى گفتگو به ايشان عرض كردم كه شك و ظن شما واقعى نيست و هم خود را آزار ندهيد و نه همسرتان را، الى آخر كه خوشبختانه ختم به خير شد. گمان مى برم شما خوانندگان عزيز از اينگونه مسائل هم شنيده و يا ديده باشيد، چه خانواده ها و چه ارتباطات در بين فاميل و دوستان و يا همكاران كه بدون منطق و تنها بر اثر سوء ظن و گمان و شك كه از هم گسيخته نشده باشد.

آنچه عرض شد اثرات منفى عدم يقين به امرى و يا موضوعى و يا مسائلى در زندگى روزمره است كه ما مواجه هستيم و مسلما براى حل و فصل بهتر است نزد مشاوران آگاه رفت تا معضل بر طرف گردد. اما مقصود حقير از مقدمه كوتاه فوق آنست كه توجه خود را به موضوعی بس مهم يقين در مورد خود شناسى و خدا شناسى بدهيم، زيرا چه بسا ما واقعا نمى دانيم كى هستيم ولى يقين داريم كه هستيم، يقين به اينكه هستيم با يقين به اينكه كى هستيم كاملا متفاوت است، بنظر بنده اين عقيده كه چون فكر مى كنم پس هستم ديگر كاربرد ندارد، زيرا خيلى ها فكر مى كنند كه هستند ولى در واقع نيستند زيرا از آنچه كه فكر مى كنند بوى نيستى و اضمحلال مى آيد.

عزيزانيكه سالهاست با بنده آشنا يا همطريق هستند تصديق مى كنند كه بنده هيچگاه سلسله دروسى بنام خدا شناسى نداشتم، زيرا اين امر با درس و كتاب حاصل نمى شود، بلكه با يقين قلبى كار دارد، اما در مورد خود شناسى بطور مكرّر عرض مطلب داشته ام.

عدم خود شناسى بزرگترين آفتى است كه انسان با آن روبرو است. آيا پيش آمده است كه از دور كسى را ببيند و تصور كنيد كه او را مى شناسيد ولى وقتى نزديكتر آمد متوجه شده باشيد كه اشتباه كرده ايد و او آن شخص مورد نظر شما نيست، همين حالت را انسانى كه خود را نمى شناسد از فاصله دور و نزديك دارد.

ادامه دارد…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *