شخصيت درست و شخصيت كاذب از نظر عرفان (قسمت اول)
صحبت بنده در مورد شخصيت درست و يا كاذب انسان از نظر جامعه شناسى نيست زيرا جامعه شناس نيستم. واژه هاى خوب و بد، و يا درست و كاذب در نزد همه ما داراى معانى شناخته شده اى است، وقتى گفته مى شود فلان شخص انسانى خوبى است و يا فلان شخص آدم بدى است ما به معنى و تعريف دومى فكر نمى كنيم، مثل آنكه ما براى رنگ سياه و يا سفيد دو تا معنى نداريم، سياه، سياه است و سفيد، سفيد است، اما نكته مهم آنست كه درست بودن و يا كاذب بودن يك انسان بر چه مبناى و اصلى قرار دارد، براى مثال بنده مى گويم فلان شخص درست است و فلان شخص كاذب است، سوال اين است كه بنده بر چه اساسى به اين نتيجه رسيده ام، شايد آنكه نزد بنده انسان خوبى است از ديد شخص ديگرى بسيار انسان بدى باشد. بهرحال هر شخصى بر اساس معيار و محك خود شخصیت را درست و يا كاذب مى داند، و از كجا معلوم كه معيار و يا محك آن شخص درست باشد؟
بنابراين بنده معتقدم كه محك و معيارهاى ما براى درست بودن و يا كاذب بودن شخصى بر اساس سُود و يا زيانى است كه از ناحيه آن شخص بما مى رسد، هر كس كه به نفع بنده عمل كند، و یا حرف بزند انسان خوبى است و اگر خلاف ميل بنده عمل نمايد و يا صحبت كند فردى كذاب است. و مسلما هر انسانى در پى جلب منفعت و دفع ضرر از خود است، بنابراين محك و معيار و يا مترى كه دست بنده است و با آن هر كسى را اندازه گيرى مى نمايم غلط است.
و بهمين دليل بنده معتقدم كه اولاً قضاوت كردن در مورد ديگران كار درستى نيست و دوماً در دستورات و راهنمائیهاى بزرگان اهل معرفت چنين امرى وجود ندارد، و آن بزرگواران قضاوت در مورد درستى و يا كاذب بودن را به خداوند ارجاع مى دهند
ادامه دارد…