چرا براى انسانهاى خوب اتفاقات بد رُخ مى دهد؟
پاسخ: چند معيار در اين سوال بايد مورد توجه قرار گيرد، اول آنكه منظور از انسان خوب چيست، آيا اين انسان خوب دارای تعريف جامعى دارد يا آنكه يك نظر شخصى است، زيرا ممكن است انسانى از نظر شما خوب باشد و از نظر شخص ديگرى انسان بدى باشد، برای مثال شخصى از يك پزشك و تخصص او تعريف مى كند و شخص ديگرى صلاحيت و تخصص همان پزشك را زير سوال مى برد. دوم مورد اينست كه منظور از خوبى و يا بدى چيست؟ باز مثالى بزنم، عملى در جامعه اى خوب است و همان عمل در جامعه اى ديگر بد مى باشد. به همين لحاظ پاسخ به سوال چندان آسان نيست، زيرا انسان خوب و اتفاقات بد خيلى تعاريف مى تواند داشته باشد. بنابراین بنده نظر شخصی خود را عرض میکنم و شما در قبول و يا رّد ان مختار هستيد.
بنظر بنده انسانى خوب است كه عملكردش، گفتارش و تفكرش علاوه بر خوب بودن مفيد و موثر هم باشد، و مسلماً در چنين حالتى آن انسان بايد به معرفت خويشتن خويش رسيده باشد، تا بتواند عامل موثرى براى جامعه بشرى باشد، حال اگر سوال شود كه چرا براى يك چنين انسانى اتفاقات بد رُخ مى دهد، كل مسئله عوض مى شود، زيرا امكان ندارد اتفاق بدى براى انسانى كه به معرفت خويشتن خويش رسيده است رُخ دهد، و آنچه كه ما اتفاق بد مى دانيم در واقع اتفاقى است كه در مسير زندگى هر كسى اعم از انسان خوب و يا بد مى تواند رُخ دهد، براى مثال ويروس و يا ميكروب هيچ آگاهى از خوب و يا بدن بودن انسان ندارد، بلكه آن كارى را مى كند كه در طبيعت اوست.
ممكن است منظور شما از اتفاقات بد، وقايعى باشد كه براى انبياء و اولياء الهى رخ داده و يا مى دهد، مانند مصلوب كردن حضرت مسيح ع و يا به شهادت رساندن اولياالله، و يا انسانهاى صالح و غيرو، در اينصورت بنده به جنبه آموزشى و حكمت آن وقايع بيشتر توجه دارم تا به بد بودن آن اتفاقات بد.
نكته ديگر كه بايد عرض كنم اين است كه ابتلا به وقايع بد را بايد از جنبه سنجش ميزان ايمان و توكل و بخشش و عفو و مهر و محبت هم در نظر داشت، براى مثال، زمانى كه عارف اهل حق حضرت صاحب نفس الهى حلاج را به جرم اناالحق گفتن سنگسار مى كردند، حلاج مى گفت خداوندا از روی محبت به توست كه اين مردم بمن سنگ مى زنند، زيرا مى پندارند كه من كافر بتو هستم، آنان را بخشش و از خطاى آنان در گذ . نهايت آنكه آنچه ما اتفاقات بد مى دانيم مى تواند امتحانات الهى باشد.